انگاراو می خواهد برایت چای بریزد به وسعت فنجان دلت...
چای داغی که سرمای دل یخ زده ات را می زداید وبه تو آرامش می رساند.
سال پیش یادت هست؟ فنجانت کوچک بود ورحمت او بی انتها.
ناچار رحمت بی انتهایش لبریز شد از دل کوچک تو.راستی یادت باشد
فنجان کسی جای رحمت است که پاک باشد.
پس همین الان کینه هایی که در آن گنجانده ای بیرون بریز،گناهانت رابا
آب توبه بشوی وبا دل پاک سر سفره افطارش بنشین.
بدان که زمزمه های قران تو،مناجات های شبانه وسحرگاهت،
لبخند پرمهرت بردلی خسته ودعاهایی که برای دیگران می کنی و...
طعم شیرین قندی ست که چای اورا برایت گواراتر خواهدساخت.
نوش جان.گوارایت باد.
شاید وقتی فنجان چای دردستانت آمد،یادی هم از ما کردی.